با اعلام این گروگانگیری، مأموران به سرعت منطقه را به محاصره درآوردند اما قبل از آنکه مأموران ویژه رهاسازی گروگان، عملیات ضربتی خود را آغاز کنند، دختر جوان با آزادی گروگانش، خود را تسلیم کرد.
در حالی که نخستین بررسیهای پلیسی نشان میداد گروگانگیر، یک دختر فراری است که از مدتی قبل تحت تعقیب پلیس قرار داشته، دختر جوان تحت بازجویی قرار گرفت.
این دختر که خود را ناتاشا معرفی میکرد، درباره انگیزه خود از ماجرای گروگانگیری به کارآگاهان پلیس گفت: 7ماه قبل از خانه مان در یکی از استانهای غربی کشور فرار کرده و به کرج آمدم. در این مدت با شکایت پدرم، پلیس در تعقیب من بود تا اینکه چند روز قبل پلیس کرج ردی از مرد جوانی به نام حسن را که بعد از فرار به من پناه داده بود به دست آورد و وی را دستگیر کرد.
وی افزود: وقتی خبر دستگیری حسن را شنیدم از آنجایی که او کمکهای زیادی به من کرده بود و خودم را مدیون او میدانستم، تصمیم به نجات او از بازداشتگاه گرفتم اما چون میدانستم در بازداشتگاه پلیس، مأموران زیادی هستند، سرباز نگهبان مجتع تجاری را به گروگان گرفتم تا با این وسیله حسن را آزاد کنم، اما نقشهام خیلی بچه گانه بود و دستگیر شدم.
فرارهای زنجیرهای از خانه
در حالی که ناتاشا به اتهام گروگانگیری از سوی بازپرس شعبه 5 دادسرای جنایی کرج تحت بازجویی قرار گرفت، درباره فرارهای زنجیرهای از خانه به قاضی کرمی گفت: از وقتی یادم میآید پدر و مادرم با هم مشکل داشتند و به این ترتیب در خانهای بزرگ شدم که دایم در آن قهر ودرگیری بود، این درگیریها روی من هم تأثیر گذاشت و 4 سال قبل در جریان یک درگیری در شهرستان خودمان 2 پسر را با چاقو زخمی کردم و با شکایت آنها راهی کانون اصلاح وتربیت شدم.
وی افزود: بعد از آزادی به مشهد فرار کردم و در آنجا گرفتار یک باند فساد شدم که سرکرده آن زن میانسالی به نام مهناز بود.
زندان به خاطر تأخیر هواپیما
وی افزود: بعد از مدتی، یک روز در فرودگاه با مهناز درگیر شدم و آن موقع بود که برای انتقام از وی به مأموران پلیس به دروغ گفتم مهناز یک قاچاقچی انسان است و قصد دارد من و 13 زن جوان دیگر را که سوار هواپیمایی به مقصد یک کشور عربی هستند، به زور به این کشور ببرد.
با این نقشه 13 زن مسافر را به دروغ بهعنوان زنان فریب خورده به مأموران نشان دادم، اما وقتی بعد از تحقیقات مشخص شد دروغ گفتهام، زنان مسافر به خاطر اتهام دروغین و شرکت هواپیمایی به خاطر تأخیر در پرواز از من شکایت کردند و با وثیقه بازداشت شدم.
این بار بعد از آنکه با قرار وثیقه آزاد شدم، به تهران فرار کردم. مدتها در خیابانها آواره بودم تا اینکه مدتی قبل در کرج با حسن آشنا شدم. او جوان سادهای بود که من را شبها پیش مادر و خواهرش میبرد و در آنجا پناه میداد.
او برایم کاری در یک رستوران پیدا کرد اما من قدر محبتهای او را ندانستم و بعد از مدتی با وسوسه دختری به نام نگین، با مرد شروری آشنا شده و به خانه او رفتم. این مرد و یکی از اقوامشان به زور مرا مورد آزار قرار داده و از من فیلم گرفتند.
وقتی متوجه شدم فریب خوردهام از خانه این مرد فرار کردم و بار دیگر نزد حسن برگشتم و از او خواستم کمکم کند، او هم بار دیگر به من کمک کرد.
این بار به جای برگشتن به سرکار قبلیام، شروع به سرقت و اخاذی از جوانان ثروتمند کردم. دیگر از حسن خبری نداشتم تا اینکه صبح جمعه گذشته یکی ازدوستان او به سراغم آمد و گفت مأموران پلیس هنگامی که در تعقیب من بودهاند او را ردزنی کرده ودستگیر کردهاندو به خاطر محبتهایی که این جوان به من کرده بود تصمیم گرفتم تا او را با گروگانگیری آزاد کنم.
با این اعترافات، بازپرس دادسرا، برای تحقیقات بیشتر، وی و چند جوان که با وی در ارتباط بودند را راهی زندان کرد.